جدول جو
جدول جو

معنی مطیع شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مطیع شدن
منقاد گشتن، سربه راه شدن، فرمان بردار شدن، تابع شدن، تسلیم شدن
متضاد: سرکش شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضایع شدن
تصویر ضایع شدن
تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
منع کردن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
پایبند شدن، در بند افتادن دربندشدن، علاقه مند بچیزی شدن، مبادی آداب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیر شدن
تصویر مخیر شدن
آزاد کام کردن گزین توانیدن اختیار یافتن مختار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگارین گشتن زیور یافتن گلدوزی شدن نقش و نگار یافتن (پارچه)، مزین شدن زینت یافتن: لباس مجد و بزرگواری بمناقب و ماثر او مطرز شد
فرهنگ لغت هوشیار
زیوریدن آراسته شدن زینت یافتن آراسته شدن: ولکن تا دفتر بالفاظ ایشان مزین شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مریض شدن
تصویر مریض شدن
مریض گردیدن: بیمار شدن بیمارشدن ناخوش گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تنپوش یافتن خلعت یافتن خلعت پوشیدن: سهام الدوله بخلعت سرداری شمشیر مرصع شرابه مروارید مخلع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط شدن
تصویر محیط شدن
گرد کیدن فرا گرفتن احاطه کردن در بر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن جلوگیری کردن منع کردن: هیچ چیزکه مانع شود در رفتن راه نبود
فرهنگ لغت هوشیار
اگرای گراییدن، کج شدن خمیدن میل کردن رغبت کردن گراییدن، کج شدن منحنی گشتن (ایهام بدو معنی)، در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل. (حافظ. 209)
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهیدن آگاه شدن باخبر شدن، مشرف شدن بازرس گردیدن: چون بر خوارزم مطلع شدند
فرهنگ لغت هوشیار
کراشیدن تباهیدن پوسیدن گندیدن تباه شدن نابود شدن، بی فایده شدن بیهوده گشتن، فرو گذاشته شدن، مهمل گشتن بیکار گشتن، گم شدن، گندیده شدن (تخم مرغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایع شدن
تصویر شایع شدن
منتشر گشتن فاش گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمع شدن
تصویر ملمع شدن
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معین شدن
تصویر معین شدن
هر نیزیدن، تعیین شدن، بر قرار شدن، معلوم شدن، آشکار گردیدن: (... تا خادم نیکبخت معین شود) (اوصاف الاشراف. 9)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدعی شدن
تصویر مدعی شدن
داویدن
فرهنگ واژه فارسی سره
آگاه شدن، بااطلاع شدن، باخبر شدن، مستحضر شدن، اطلاع یافتن
متضاد: بی خبر ماندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
Hinder, Impede, Obstruct
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
entraver, empêcher, obstruer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
방해하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
engellemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
menghalangi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
বাধা দেওয়া , বাধা দেওয়া , প্রতিবন্ধকতা সৃষ্টি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
रोकना , बाधित करना , अवरोध करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
ostacolare, impedire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
obstaculizar, impedir, obstruir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
behindern, blockieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
belemmeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
перешкоджати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
препятствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
utrudniać, przeszkadzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
dificultar, impedir, obstruir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مانع شدن
تصویر مانع شدن
kuzuia
دیکشنری فارسی به سواحیلی